هانیه وهابی - پدر و مادر به مهمانی رفتهاند و قرار است «کری» هم به خانه دوستش، «اریکا»، برود اما در مدت کوتاهی، ماجرا شکل دیگری پیدا میکند و همهچیز دگرگون میشود.
آتشی که از تپه شروع شده است به خانه آنها سرایت و آن را به تلی از خاکستر تبدیل میکند. خانواده غصه دارند و همه عصبانی، پرخاشگر و بیحوصله شدهاند.
«کری» و مادرش به خانواده «اریکا» حسادت میکنند که خانهشان سالم مانده است. سرانجام «کری» در خلوت خود به رفتارها و صحبتهای دیگران فکر میکند و متوجه میشود از تغییر میترسد.
او با کمک دوستانش هم خانه ویران را برای بازسازی آماده میکند و هم پدر و مادر ناامیدش را تشویق میکند خانه را دوباره بسازند. این راه حلی است در برابر حوادث مهیب و خانمانسوز و هرگونه تغییری.
«کری» دوست دارد به مهمانی برود، در کنار دوستان و خانوادهاش خوش باشد و روزهایش را بدون نگرانی و دغدغه بگذراند.
او احساس میکند با این اتفاق، هنوز از دیگران جداست اما کمی فکر کردن باعث میشود دوباره روبهراه و امیدوار شود.